سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

دختر بابایی

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ب.ظ
 
قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلْءَاخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَٰدِقِینَ(94بقره)


هوا که گرگ و میش می شود خانه جای ماندن نیست . دل گیر می شود. فقط من اینطور 
نیستم، علی هم همینطور است. راستش را بخواهید تازه گیها دل گیر شده. از وقتی از گرگ و
میش هوا فقط زوزه ی گرگش به گوش ما می رسد. والا پیش تر ها خیلی هم خوب بود، همان 
وقتی که بابا از سر کار می آمد و با همان لباس های گرد وخاکی اش ما را بغل می کرد.
هرچه مامان داد می زد حسین لباسهایت را عوض کن ! بچه ها را خاکی کردی.
می گفت شیعه ابوتراب بایدم خاکی باشد بایدم بوی خاک بدهد و بعد می خواند 

وَیَقُولُٱلْکَافِرُ یَٰلَیْتَنِى کُنتُ تُرَٰبًۢا (کافران مى گویند اى کاش خاک بودیم !)


چادر کش دارم را سر کردم و از خانه بیرون زدم علی مشغول بازی بود.تکیه به تیر کنار خانه زدم ومشغول تماشای بازی علی بودم که دیدم علی گل خورد. اولش خنده ام گرفت که یک دفعه
پسر عصمت خانم هلش داد و گفت مفت خور وشروع کرد به فحش دادن. دست به یقه شدن 
و دعوا داشت بالا می گرفت که مادرم رسید و علی را جدا کرد.
من مات ومبهوت مانده بودم. بعد از پدرم بارها این زمزمه را از لب زنهای محل شنیده بودم
ولی به این وضوح کسی ما را مفت خور خطاب نکرده بود. انگار حرف های اهالی داشت برایم 
رمز گشایی می شد آن واژه های نا مفهومی که درک نمی کردم  حالا مفهوم شده بود.
حالا کنایه هایشان را می فهمیدم. یکی آدرس بنیاد شهید ازم می پرسید و یکی...
درب خانه را که بستم اشک های مادرم و علی که بهم آمیخته بود بغضم را ترکاند.
دویدم سوی اتاقی که قرآن بابا آنجا بود. هنوز صوت قرآنش را می شد شنید. هنوز حرفهایش
را یادم هست، وقتی مادرم از حرفهای زنانه یا تنگی معیشت یا...به تنگ می آمد می گفت بیا
بنشین ببین خدا چه می گوید. بعد چیزی می خواند و روبه قبله قرآن را باز می کرد، آیه بالا 
سمت راست را برایش می خواند. می گفت بیا این هم حرف خدا. مادرم آرام می شد.
بعد دوتایی می خندیدند. آن موقع ها خیلی متوجه نمی شدم ولی از خنده شان من هم
می خندیدم.
نمی دانستم پدرم چه دعایی می خواند فقط می دانستم می خواهم خدا با من صحبت کند
رو به قبله چند صلوات فرستادم و قرآن را گشودم .آیه اول سمت راستقُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ ٱلدَّارُ 
ٱلْءَاخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ ...(بگو: «اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید!»)
قبل از اینکه بخوانم صدای پدرم در فضا پیچید. رقیه! خواستم اشکهایم را پاک کنم تا واضح تر ببینم ،اما نه این تصویر در قاب اشکهایم وضوح بیشتری داشت.
خدای من! این ملکی بود که در لباس پدرم به زمین آمده بود یا پدرم بود که بسان ملائک از 
آسمان نزول یافته بود!
یک به یک آیات را خواندوبرایم تفسیر کرد.
(ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده‌اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد؛ و خداوند از ستمگران آگاه است95) (و آنها را حریص‌ترین مردم -حتی حریصتر از مشرکان- بر زندگی (این دنیا، و اندوختن ثروت) خواهی یافت؛ (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود!و...96)

آن شب آن قدر برایم خواند وگفت که آرام شدم. آرام آرام. مگر می شود دختر بابا باشی و
بابا به دیدنت بیاید و تو درد فراق در دامانش بگویی و آرام نشویی...



پ ن:این اندک بضاعتی بود از این بنده تقدیم به پیشگاه رفیع همه ی شهدای والا مقام مدافع
حرم و خانواده های صبورشان.

پ ن2: با اندکی تاخیر سالروز وفات معمار کبیر انقلاب و پیر و ورشد شهیدان را خدمت سروان 
تسلیت عرض میکنم وسالروز قیام خونین 15 خرداد را نیز گرامی میدارم.

نظرات  (۲۵)

سلام علیکم
خیلی دردناکه این گونه حرف ها، این گونه برخوردها...
حقوق حداقلی بنیادشهید و سهمیه دانشگاه، واقعا کمترین کاری است که می توان در حق این خانواده ها کرد...
باور کنید تو همین امریکا، استکبار جهانی، چنان به خانواده های کشته شدگان و معلولین جنگی رسیدگی می کنند که خنده تان می گیرد که آن ها برای آن هایی که در راه باطل جنگیدند، چه می کنند و ما برای مدافعان جبهه حق، چه کردیم؟!

به عنوان نمونه:
کسی که قبل انقلاب ده سال در آمریکا زندگی می کرد، همکلاسی داشته از معلولین جنگ ویتنام!
غیر از اینکه کلیه درمان ها و بیمارستان و... رایگان بود و سریع و به موقع، اجازه داشتند دانشگاه هر رشته ای بخوانند، هیچ...
کار و بیمه و حقوق که سر جایش...
اون بنده خدا تعریف می کرد این همکلاسی ما، باید یک درس 3 واحدی رو می گذروند که اصلا حوصله اش رو نداشت. ادعا کرده بود که من بر اثر جنگیدن در ویتنام، مشکلی پیدا کردم که نمی تونم خیلی سر کلاس بشینم، این درس را 2 واحد میام سر کلاس، شورای دانشگاه پذیرفته بود که ایشون به اندازه دو واحد بیاد سر کلاس...
غیر از اینکه هر وقت دلش می خواست می رفت بیرون، سر کلاس پاهاش رو دراز می کرد،
با استاد تحقیر آمیز صحبت می کرد که استاد حق نداشت چیزی بهش بگه...
شکایت از استاد، قطعا به نفع معلول تمام می شد و...
و همه بخاطر اینکه در ویتنام جنگیده بود! :|
باشد قدر ذخیره های نظام، انقلاب، اسلام و تشیع را بدانیم.
۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۶ ....مسعود ....
ارواحنا جمیعا فداء للسیدة زینب علیها السلام
مأجور باشید.

شهیدان مدافع حرم خیلی مظلومند و در عین حال غریب.
یادم هست تا چندی قبل، پیکر پاک شان را غریبانه به وطن بر می گردانند و غریبانه تر به خاک می سپردند... نه عکسی، نه تجلیلی، نه تشییع جنازۀ آنچنانی ای و نه مراسم یادبودی !!

خدا به خانوادۀ صبورشان صبر و شکیبایی عنایت کند.
۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۰ همسر سید علی
سلام
دلم گرفت ...
:(
سطح فکر... چیزی که اغلب خیال میکنن طبقه های بالاشو دارن ولی...
آدم بیشتر دلش میسوزه واسه اینجور آدما با طرز فکرای این چنینی!
سلام
از غربت شهدا باید نوشت....خیلی زخم زبون ها می شنون خانواده های شهدا...جدیدا هم که غربت مدافعان رو داریم می بینیم...مخصوصا بچه های افغانی تیپ فاطمیون که خیلی آماج کنایه های جاهلان قرار میگیرن بندگان خدا...

برکت قلمتون هم با شهدا ان شاء الله..ماجور باشید
خوب بود
قبول باشه
۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۴ انــــــ ـار
زیبا و غمگین
خیلی غمگین...


شرمندگی ما از شهدا و خانواده شون همیشگیه.
سلام
احسنت...
خیلی خوب
۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۲ عطر سیب یار
سلام
سپاس از دعوت
مویــد باشید
التماس دعا
یا علی مدد.
همه اش حرف میزنن
پاش برسه غلط کردم کمترین حرفشون میشه
ان شاءالله عاقبت همه بخیر شه
:(
چقد جالب..
امیدوارم شهدا با سید شهدا محشور بشن


و خدا به همسرانشون صبر و طاقت بده و یا زود ببردشون و بهشون ملحقشون کنه

اما فرزندان اونها
اگر
اگر قراره مثل بچه های شهدای تحمیلی بشن
امیدوارم ریشه شون ور افته
آمین
امیدوارم شهدا با سید شهدا محشور بشن


و خدا به همسرانشون صبر و طاقت بده و یا زود ببردشون و بهشون ملحقشون کنه

اما فرزندان اونها
اگر
اگر قراره مثل بچه های شهدای تحمیلی بشن
امیدوارم ریشه شون ور افته
آمین
خوب بود ولی عالی نبود :)
متن رو ملموس تر بنویسید. بازنویسی کنید چندبار و چندبار تا دربیاد..

التماس دعای بسیار. کار برای شهدا خیلی ارزش دارد
سلام
قبول باشه تلاشتون
فقط یه چیزی... من نمیتونم اینو بپذیرم
به نظرم شهدا و خونواده هاشون واقعا عزیزن برای مردم . الا یه دسته ای که جزء مردم و شاید بهتره بگم جزء آدم ها حساب نمیشن...
شاید در حد اعتراض به سهمیه های خاصی که دارن چیزی گفته بشه اما "مفت خور " و این حرفا ... چی بگم والا
نکته خانم "قلم بانو" بسیار خوب بود دوستان اگه تونستن حتما روش مانور بدن در جواب آدمای حرف مفت زن ...!!! منم حتما استفاده میکنم ...
منم شنیده بودم تو یکی از کشورای غربی (که متاسفانه بنده فراموش کردم) زوجین جوان قبل از ورود به زندگی متاهلی میرن دیدار سربازان کشته شده در جنگ و بهشون ادای احترام و دین میکنن ...!
در تمام دنیا سرباز کشته شده در جنگ حتی در جبهه باطل باعث غرور هس و عزیزه ... مردم ایرانم چون خیلی روشنفکر هستن ، اینجوری ادای احترام میکنن ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!

البته عده قلیلی سوءاستفاده گر هم هستن که ذهنیت بقیه رو خراب میکنن (که واقعا ربطی به انقلاب و کشور ندارن )... به هر حال همه جا باید سره رو از ناسره جدا و درست قضاوت کرد
به قول حسین قدیانی :
زندگی نان غیرت شمارا میخورد ..
ممنون. شما هم بروزید هم به روز!

+ "ماه شب پانزدهم" ...
بسیار دلنشین
و درد ناک:|
میتونم از این پست توی صفحه اینستام استفاده کنم؟؟؟؟
پاسخ:
سلام
نظر لطف شماست
بفرمایید
حق.

شهدا نعم الرفیق اند
نوشتن برایشان برکت می رساند به زندگی
به نام آنکه هییچ کس ندانست او کیست!
عرض ادب و سلام خدمت شما و هرکسی که دنباله گیر موضوعاتی مختلف و ما هم با خوندنشون جبهه و جایگاه خودمون رو ذهنن میسازیم و طبق اون جبهه نظری بی پروا مینویسم،حالا چه خوش آید و چه نا خوش...

یه سری سوال ذهن جستجو گر رو درگیر میکنه!
خدا کیه؟
قربانی میخواد؟
نذر میخواد؟
اگه یکی اومد اذیت کرد باید اذیتش کنم؟
اگه بخاطر دین خدا من یه دختر بچه رو یتیم کنم!خدا راضی؟!!!
خدا از معذب بودن بنده هاش راضیه؟
خدا با جنگ موافق؟خدا منو هدایت کرده که به دست من اونا که هدایت نشدن نابود کنم؟
بعضیا ذاتا نمیفهمن!به جرم نفهمیدن باید کشته بشن؟
دین؟دسته های مختلف؟عقاید مختلف؟
بین این باور ها بچه ها یتیم میشن یه سری آواره میشن،یه سری پریشان...
یه سری هم میگن حق با ماست ..درسته یتیم شدیم!درسته آواره شدیم!ولی خدا از ما راضیه!!!!
خدا راضیه؟؟؟از آوارگی خودم؟یا از آوارگی بقیه؟مگه خدا از یه سری بدش میاد و از یه سری خوشش میاد؟
این هنوز از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتت بدمد
ولی نه ...شاید خودمون یه خدایی ساختیم که فقط مسیر خودمون رو بریم
این خدا اون خدا هست؟نیست؟اینجور خدایی کریم؟رحیم؟
کاش راست گفته باشیم!کاش راهمون درست باشه

پس انسانیت یعنی چی؟اینجاس که میگی یه روزی باید یکی بیاد و انسانیت رو به همه نشون بده،همانا که بیاد...
موفق باشید
۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۳۱ مهدی زراعتی رخشاندل
سلام علیکم

اولاً ترویج فرهنگ شهادت و تجلیل از شهداء نزد خداوند مأجور است.

ثانیاً همه ما در قبال شهداء و خانواده محترمشان مسئولیم و شرمنده شان هستیم.

ثالثاً وظیفه حکومت اسلامی است که در قبال حق بزرگی که شهداء و خانواده محترمشان به گردن ملّت دارند از شرمندگیشان درآیند و آنها را تحت حمایت قرار دهند.

رابعاً حمایت شخص یا حکومت اسلامی، جایگزین حقّی که شهداء و خانواده محترمشان به گردن ملّت دارند نمی شود.

امّا شخصاً به نظرم قائل شدن حق در مسائل علمی مثلاً جذب هیئت علمی و امور نیازمند به مهارت خاصّ نباید امتیاز خاصّی برای کسی قائل شد و خانواده محترم شهداء باید بیشتر از جهت مالی و خدماتی مورد حمایت دولت قرار بگیرند.
زیرا این امر به امور علمی و مدیریتی در حکومت اسلامی ضربه وارد می کند و آسیبهای جبران ناپذیری را به همراه دارد.

از طرف دیگر باید جلوی سوء استفاده برخی از افراد را در انجام تخلفات به بهانه وابستگی به یک شهید بزرگوار گرفته شود تا آبروی شهید حفظ شود.

با کمال احترام و ارادت به خانواده محترم شهداء بزرگوار

۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۰:۲۰ ....مسعود ....
ان شاءالله نکون عباس الدین یا سیدتنا زینب

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی