سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم

 مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا(23احزاب)

گرگ ومیش هوا بود که بستن بار و بنه ام تمام شد. در شهر هیاهوی عجیبی برپاشده. همه 

مشغولند. بازارها گرم شده است. گرم گرم. فرقی ندارد بازار کالا باشد یا بازار عشق بازی.گرم است.

هنوز چندقدمی از خانه دور نشده ام که سلیمان ورفاعة را می بینم که گعده ای تشکیل داده اند.

کمی می ایستم حرفهایشان عجیب است. بوی تردید می دهد.آیا این سلیمان است که این 

حرفها را می زند!!؟

با نگاهم جمعشان را زیزر رو می کنم به سختی یکی را انتخاب می کنم. به آرامی خودم را به

او می رسانم و کنارش می نشینم. یک گوشش را از سلیمان به عاریت می گیرم ومی پرسم

مختار را می شناسی؟

نگاهم می کند .می خندد. اینجا همه مختار را می شناسند.

در جمع شماست؟

نه. ابن زیاد مختار را در بند کرده. مختار در بند است.

دیگر هیچ نمی شنوم شاید گوشهایم دربند شده دربند پسر مرجانة یا شاید هم به عاریت پیش

آن مرد عرب مانده تا باقی نطق سلیمان را استماع کند. هیچ نمی شنوم.

انگار تردید این جماعت به من هم سرایت می کند. حرفهای محمد بن حنفیه برایم منطقی 

جلوه می کند و حتی وحتی پسر منحوس زبیر پیشنهاد جار الله شدنش بد نبود....

کار جنگ درونم بالا گرفته است. در کوچه ها سر گردان قدم می زنم و رجز خوانی دوسپاه 

درونم را نظاره می کنم که به ناگاه به دو پیر خوش سیما بر می خورم.گرمند گرم.

خوب می شناسمشان حبیب بن مظاهر ومسلم بن عوسجه.

لحظه ای سکوت بر میدان نبرد حاکم می شود . آنجا که مسلم و حبیب ایستاده اند احدی

 جرات رجز خوانی ندارد.

حبیب قصد کارزار دلم را می کند_مگر او از دل من با خبر است؟_نامه امام را نشانم می دهد.

من الغریب الی الحبیب

والسلام. من و دل و دو سپاهش همه تسلیم می شویم.

تا به خود بیایم مسلم و حبیب رفته اند و خیلی دور شده اند. شاید هم خیلی نزدیکند و ما 

دوریم. به هرحال من ماندم و دلی که دارد از فرو کش آتش جنگش گرم می شود و لبی که

زمزمه می کند : إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً 


پ ن 1:شاید هیچ کس فکرش را هم نمی کرد. در سال 61 هجری وقتی سپاه 72 نفره حضرت 

اباعبدالله الحسین علیه السلام را به خاک خون می کشند 1400 سال بعد تبدیل شود

به یک لشگر چندین میلیونی با همان عهد و پیمان. آنان یاران شهید حسین شدند واینان

یاران منتظر شهادت.

پ ن2: در زمانیکه مهد امنیت با یک انفجار به خود لرزیده و همه ی عظمت پوشالیش فرو ریخته

چه دیدنیست گریزهایشان از امنیت وحشت آفرین .اما اینجا در چندقدمی کانون نامنی ها یاران حسین

می روند تا در پناهگاه حسینی پناهنده به امنیت و آرامشش شوند.



ساقی
۲۹ آبان ۹۴ ، ۰۱:۵۲ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۱ نظر

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ (23احزاب)


چقدر سخت است در این دنیای وانفسا،اهل ایمان بودن. در دنیایی که بدجور بوی اخرالزمانی میدهد.

در دنیایی که نگه داشتن ایمان همچون نگه داشتن آتش کف دست می ماند.

حال اگر کسی شق القمر کند و اهل ایمان بشود. خداوند می فرماید:

از این اهل ایمان یک عده ای بر عهدی که با خدا بسته اند وفا می کنند.

در بین روضه ی اصحاب روضه ی او را یک طور دیگر می پسندم.روضه ها سوز دارد ،درد دارد اما

 روضه ی او حلاوت وشیرینی خاصی دارد.

با امامش عهد می بندد. تا آخرین نفس می ایستد زخم های فراوان بر پیکرش می نشیند.

نیزه ، شمشیروسیزده چوبه تیر.

ومن چه راحت اینها رابرایتان می گویم وما چه می دانیم زخم نیزه و شمشیروچوبه های تیرچیست. 

ما اهل کتاب و دفتر که گاهی از کشیده شدن دستمان به کاغذ تعبیر به زخم میکنیم.

 قطعا نمیتوانیم زخم نیزه و شمشیر و... را به درستی درک کنیم و...بماند.

از نفس های آخر او می گفتم که با قواعد زیست شناسی ما باید خیلی قبل تر یعنی همان

چند زخم اول و خون فراوانی که از دست داده بود بدرود حیات می گفت.

اما نفس های او انگار از قواعد این عالم پیروی نمی کرد .نفس هایش منتظر بود

منتظر بود تا امامش سوار بر مرکب صلاتش به سلامت از معراج باز گردد.زخم ها تسلیمش نمی کند.

امامش سلام می دهد.آرام می شود.

تسلیم می شود. سلام می دهد.

سرش را که در آغوش می گیرد اوج روضه رقم می خورد. انگار تنش دوباره جان می گیرد هنوز وقت

رفتن نیست، کارش هنوز تمام نشده، چشم در چشمان حسین علیه السلام می دوزد در حالیکه 

تنش غرق در خون است ملتمسانه یک سوال می پرسد. 

یابن رسول الله أ أوفی بعهدی ؟(آیا به عهد خودم وفا کرده ام)

تا حسین جواب بدهد هزار بار می میرد و زنده می شود اینهمه زخم برای امضای عهد نامه ی

او کافی نبوده. تا حسین لب تر نکند،تا او رضایت ندهد نمی تواند آرام بگیرد.

حسین پاسخ می دهد

آری تو در بهشت روبروی من خواهی بود.

سعید بن عبدالله حنفی آرام در آغوش امامش منتظر می ماند...


پ ن:مقتل مقرم صفحه 268

توضیح : دوست عزیزی در کامنتی خصوصی وبصورت ناشناس مطلبی را عنوان فرموده بودند که راهی برای پاسخ گویی بنود جز اینجا. ایکاش که عمومی می فرمودند.

فرموده بودند عبارت سعید بن عبد الله طبق عربی دبیرستانشان باید ما وفیت باشد.

عرض میکنم 1. این عبارت عین مقتل است که آدرس آن را هم ذکر کرده ایم.

2.فعل ماضی نیست بلکه مضارع است و ظاهرا باب افعال می باشد.

3.به نظر این بنده می رسد دلیل مضارع اوردنش هم این است که هنوز عهدش تمام نشده

البته استاد بزرگوارمان جناب نایب ودیگران که دستی بر آتش دارند ببخشایند و اگر خطایی بود اصلاح فرمایند.


ساقی
۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ نظر

وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ

 قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ(38هود)

چقدر خوب می شود که تمام قرآن را با تو تفسیر کرد.

کم کم این روزها شنیده می شود صداهایی که بس است دیگر . چقدر گریه ،چقدر عزاداری

یک دهه، دو دهه ، بس است.

وطعنه ها وکنایه هایی که گوشهایمان به شنیدن هر ساله اش معتاد شده اندواگر محرمی

را بدون اینها به سر برند وفقط نوحه بشنوند و عزاداری خالص انگار محرمشان محرم نشده است.

اصلا انگار این زخم زبانها خودش بخشی از عزاداری است. بخشی از حسینی شدن است

 که ما از آن غافلیم.که اگر اهمیت اینها را درک می کردیم برایشان منبری و دستگاهی

 تدارک میدیدیم تا بیایند وخیلی شیک زخم زبان بزنند و ما حسینی تر شویم به مدد ایشان.

می فهمید چه می گویم یا باز روضه بخوانم؟

از زخم زبان ظهر عاشورای حسین که گفتند نماز تو ای حسین قبول نیست گرفته تا زینب و...

نماز حسین که خودش قبله است . روح نماز است. علت هستی است تا زینب که...بماند.

بگذارید بخندند به اشکهایمان.

روزی اشکهایمان سیلی خواهد شد و ماسوار بر کشتی نجات حسینیم.

و آن روزیست که پیوندها نیز کارساز نخواهد بود حتی اگر پیغمبر زاده باشید.

ندای إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ (هود46) را خواهید شنید.

و ما در آغوش حسینمان عند ربهم یرزقونیم.

ساقی
۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ نظر

 وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ 

این روزها وقتی این آیه را میخوانم جگرم آتش میگرد. ما هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم.

آبی که مایه حیات است می شود دست مایه به مسلخ کشیدن امامی رئوف.

آبی که مایه حیات است باید از همه به آب آورش رئوف تر باشد اما...

آب آور برای قطره قطره ی آب ، قطره قطره می شود. آب می شود.

فکرش را هم نمی کردم این ایه این همه روضه داشته باشه 

نه دیگراینجا دیگر روضه نیست

جهنمی شده اینجا فقط باید کسی به داد زینب برسد.

آب آزاد می شود.

زینب زیر لب می خواند.

 وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ 

هر بار که نگاه به آب می کند روی برادرش را می بیند و می میرد.

روی قاسم . روی علی. عباس. عبدالله. پسرانش. ...

وباز زنده می شود

 وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ 


پ ن: به علت اختصار ایرادات زیاد است ببخشید.(فقط برداشتی بود عاشورایی)

بیش از این را نه توان نوشتن من بودنه احتمالا خواندن شما.بابت تاخیر هم شرمنده.
ساقی
۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۸ نظر

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ*وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ(بقره 125و126)

حاجی حجت قبول باد. فریاد برائتت این بار سخت بر دل استکبار نشست ونقاب از چهره 

پلیدش برداشت.

حاجی سنگهایت اینبار درست بر پیشانی شیطان اصابت کرد وخشمش را برانگیخت. حجت قبول.

این دو آیه از سوره مبارکه بقره را با تامل بیشری ببینید.

این خانه قرار است محل پاکان باشد و حرامیان را در آن جایی نیست واگر چند روزی زمام دار این خانه

گشته اند این هم سنت الهی است که خداوند هم وعده اش را داده هم برایشان تدارک 

عذابی عظیم دیده است.

واما آنچه در منا گذشت قلوب هر انسان آزاده ای را آزرده کرد به حدی که بعضی از بزرگانمان 

نتوانستند سخنی بگویند وفقط گفتند محیط زیست را دریابید تروریست ها آن را تخریب نکنند.

وای از این قلب داغدار ستم دیده ی بلا کشیده . اعظم الله فی مصیبت ملتک یا شیخ!!!

وآنچه که از این واقعه به ذهن حقیر رسید علاوه بر آنچه که شنیده اید. این است که شاید 

سعودی ها دارند وارد مرحله جدیدی از خلافت خود می شوند مرحله گذر از دوران معاویه به 

دوران یزیدی(علیهما العنة).

تا به امروز سعیشان در حفظ ظواهر اسلامی بود ولی اخیرا علنا از داعش حمایت می کنند

وخون مسلمین را بیگناه می ریزند و خم به ابرو نمی آورند. بیش از این توضیح نمی دهم.فتامل.


و آن‏گاه که کعبه را محل اجتماع و جایگاه امن مردم قرار دادیم و [گفتیم‏]: مقام ابراهیم را محل نماز قرار دهید، و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا براى کسانى که براى طواف و اعتکاف و نماز مى‏آیند پاکیزه کنید*
و آن‏گاه که ابراهیم عرضه داشت: پروردگارا! این مکان را شهر امنى قرار ده و مردمش را از نعمت‏هاى فراوان روزى بخش، مردمى که به خدا و روز واپسین ایمان آرند. فرمود: امّا آن که کافر شود، اندکى برخوردارش مى‏کنم، سپس او را به سوى عذاب آتش مى‏کشانم و چه بد سر
ساقی
۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر

 وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(حشر19)

در سری جدیدید سلسبیل قصد دارم بیشتر ذهن شما با مسایل و آیات در گیر شود

تا اینکه این بنده تروشات ذهنی خودم را به روی صفحه بیاورم.

به این آیه دقت کنید. خداوند چقدر جالب بندگانی را که او را فرا موش کرده اند مجازات می کند.

خیلی عجیب است. برای کسی که قدرت مطلق است و می تواند برای فراموشی مخلوقش

از مبدا خلقت هر مجازاتی را از خلود در آتش گرفته تا... تعیین کند و هیچ یک نه خارج از 

حکمت است و نه بدور از قدرتش.

ولی چه می گوید؟ اگر مرا فراموش کنید کاری میکنم که خود را فراموش کنید

نه بگذارید تعبیر خود قرآن را بگویم که شیوا تر و بهتر است

مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و حاصل این خدا فراموش کردنشان 

خود فراموشی شد.

مگر چقدر ما در این نظام خلقت برای خدا ارزش داریم. چقدر ما مهمیم برای او.

وقتی بفهمیم او ما را برای خود خلق کرده نه برای آتش آن وقت می فهمیم همین که 

خدا را فراموش کرده ایم از نظر او سوخته ایم دیگر نیازی به نار نیست.




من عرف نفسه فقد عرف ربه

چه ارتباطی  دارد این روایت با این آیه 


ساقی
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ


حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ(44انعام)

همه روزه با افراد زیادی برخورد میکنم که گله مندند ازبندگی بی جیره و مواجبشان برای خدا!!!

وشاید خودم نیز گاهی که زندگی پایش را کمی سفت تر بر گلویم می فشارد با این طایفه 

هم نوا می شوم و سهم خودم را می خواهم از عمری سر به سجده ساییدنم.

همه روزه غرولند های زیادی می شنویم که چرا فلانی که اهل خدا و دین و آیین نیست

خدا چنین در ناز و نعمت قرارش داده و هر چه بلا و بد بختی است بر سر ما نازل کرده.

همه اینها برای این است که قوانین بازی خداوندی را نمی شناسیم.


این اعجاز قرآن است که تو شاید آن را بارها و بارها خوانده ای ولی یک آیه در یک زمان خاص

به فریادت می رسد تا تو را بیدار کند.

واین آیه ایست که به بشر یادآوری می کند قواعد بازی خداوندی را .

قواعد بازی عاشق معشوق. عبد و معبود. و ...

راستی بعضی وقتها چقدر لحن مان نسبت به خدایمان بی ادبانه می شود.

انگار نه انگار که لحظه لحظه وچودمان وابسته به اوست. و اگر آنی و کمتر از آن عنایتش

از ما گرفته شود هیچ می شویم. به یاد سخن استاد ای هیچ ابن هیچ از بهر هیچ نپیچ.

گاهی دلم برای خدا می سوزد . چه بد بندهایی هستیم برایش و او برای ما فخر کرد

به جمیع ملائکه و...  بماند.

هرکه در این بزم مقرب تر است         جام بلا بیشترش می دهند

 



  • چون همه اندرزهایی را که به آنها داده شده بود فراموش کردند،همه درهارا به رویشان گشودیم تا از
  • آنچه یافته بودند شادمان گشتند ، پس به ناگاه فرو گرفتیمشان و همگان نومید گردیدند
ساقی
۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

  قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ(97یوسف)  


در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است قرار بود عذاب بنی اسراییل 400سال طول بکشد

که ایشان 40صباح گریه و ندبه کردند و خدا 170 سالش را برایشان بخشید و موسی وهارون را برای 

نجاتشان فرستاد.ودر ادامه حضرت می فرمایند:

هکذا انتم. لو فعلتم فرج الله عنا فأما إذا لم تکونوا فإن الأمر ینتهی إلی منتهاه

همچنین شما. اگر مانند آنچه بنی اسراییل کردند می کردید خداوند فرج مارا می رساند

واگر چنین ننمایید امر فرج تا زمان معین شده خودش بطول خواهد انجامید.

قرآن به ما آموخته برای توبه از گناه به چاه انداختن یوسف، برای باز گرداندن عزیز

باید دست به دامان یعقوب شد. باید دست به دامان پدر بشویم.

شاید به دعای او گناه ما بخشوده شود و یوسف گمگشده باز آید.

 یا اباعبدالله

بوی پیراهن خونین کسی می آید

این خبر را برسانید به کنعانی ها

 


 

آدرس روایت: خودم مستقیم مراجعه نکردم ها>> تفسیر البرهان ج3 ص125

 

ساقی
۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

سگ شکاری حیوانی وحشی است که با تربیت به خدمت انسان در می آید و برای او شکار می کند 

وخوردن گوشت شکارش حلال است(با شرایط مخصوص).

این حیوان باید سه ویژگی داشته باشد 

1.هر وقت صاحبش گفت برو حرکت کند.

2.وقتی شکار کرد از آن شکار نخورد.

3.هر وقت صاحبش فرمان بازگشت داد بر گردد.

این حیوان از روی درک و شعور این امور را انجام نمی دهد بلکه غالبا برای انجام این فرامین شرطی شده است. اگر این حیوان گرسنه بماند دیگر پایبند به آموخته هایش نخواهد بود و به اصل خود

باز می گردد و خوی وحشی گریش او را به خوردن شکار وا می دارد.

سگ شکاری

داشتم فکر می کردم آیا توانسته ام به مقام انسانیت که نه . لااقل در حد همین سگ شکاری باشم

به فرمان مولای خود باشم .هرجا که امر کرد بروم و چون نهی کرد باز بایستم.و از آنچه

منع فرمود نخورم. 

شاید یکی از خواص روزه و گرسنگی و تشنگی اش این باشد که این عباداتی که از روی عادت و 

شرطی شدن انجام میدهم(مسجد وهیات ونماز و..) همه درهم شکند و به اصل خویش باز گردم

و بفهمم چه قدر فاصله است میان من تا مقام انسانیت.



پ ن: حلول ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک.

دعا فراموشتان نشود.

ساقی
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۵:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸ نظر