سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین» ثبت شده است

تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (16سجده)


بیشترین فضیلت عبادت مربوط به تاریک ترین ساعات شب است و این بی جهت نیست.

کسیکه در این سیاهی شب از مسیر بیرون نیفتد در روشنایی روز به راحتی طی طریق خواهد کرد.

تاریک ترین شبهای تاریخ شهر رقم می خورد. زوزه ی گرگها چنان در شهر پیچیده بود که 

نفسهایی که به سینه فرو می رفتند را نیز برای بیرون امدن مردد می ساخت چه رسد به 

آدمی که بخواهد پای بیروننهد وقرق گرگها را بشکند.

تاریک ترین ساعات شب بود.صدای گرگها پشت درب خانه اش شنیده می شد. زوزه ای هولناک .

گله گرگها به خانه او هجوم آورده بودند. از جا برخاست. دستی به پهلوهایش کشید.

اینها تا به کسی حمله نکنند آرام نمی گیرند.ترسید که اهل خانه اش از هجوم گرگها آسیب ببینند.

بهترین ساعات عبادت است. تاریک ترین ساعات تاریخ.

طعمه ای شد برای حمله گرگها وانفاق کرد از جانش وآنچه عزیز تر از جانش بود.

*

*

*

شنیده است که این جماعت در کربلا باحسین چه می کنند آنهم فقط به جرم اینکه پسرعلی است.

نمی خواهد مدینه ،کربلای علی شود. یعنی تا فاطمه زنده است کسی نمی تواند ...

هنوز سرگرم فاطمه بودند که عده ای علی را دست بسته بیرون آوردند.علی سالم بود.

*

از بستر که برخاسته بود اقامه نماز عشق کرده بود به مولایش علی نمازی که با مسمار پشت 

درب رکوعش را به جای آورده بود واکنون در میان کوچه ها پشت سر علی به سجده می رود.

نمازی را که با جماعت شروع کرده بود(خودش و محسنش)حالا بی او به فردا تمام می کند.

ساقی
۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۵ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۸ نظر

وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ(11قصص)


اصولا روابط ما آدمها بر اساس مهر ومحبت شکل می گیرد. هر چه میزان این محبت ها بیشتر باشد 

روابط نزدیک تر است.حد اعلای روابط عاطفی را میتوان میان خواهر وبرادر یافت.اما این عاطفه هم 

همانند هر چیز دنیایی دیگر محدودیت دارد.ما در روایط عاطفی تاجایی جلو می رویم که منافعمان به 

خطر نیفتدحالا بسته به میزان لذتی که ازآن رابطه میبریم ممکن است بهایی را نیز بپردازیم،ولی هیچ وقت این بها ، بهای جان نمی شود.برای رد شدن از جان نیرویی

عظیم تر از عاطفه لازم است.نیرویی که محدود نباشد،نیرویی که جاذبه داشته باشد.

نیرویی به نام عشق.

*

*

*

مادر موسی وقتی فرزندش را درتابوت گذاشت وبه آب انداخت،می خواست خواهرش را نیز از پی او

روانه سازد.اما مگر پای عاطفه خواهری چقدر میتواند برادر را دنبال کند؟خواهرموسی پایی 

میخواست که او را تا دل شیر، تا دل خطر تا مرگ همراهی کند. مادر موسی را در تابوت ،و 

عشق به موسی را در سینه خواهرش به ودیعه نهاد. حال این عشق می توانست دختر را تا 

نا کجا آباد همه خطر هایی که موسی را تهدید می کند پیش ببرد.

وقتی پیامبر روضه حسین را برای فاطمه خوانده بود آرام وقرار نداشت.حسین را چگونه باید 

رها میکرد.آنجا که نه رسول الله است نه پدرش علی نه برادرش حسن و نه او که عاشق 

حسین است او که مادر حسین است. ونه فاطمه.چندی نگذشت که زینب پای در وجود

 نازنین فاطمه نهاد.حالا خیال فاطمه آسوده تر گشته بود. خواهری بود که بتواند از پی برادری 

مادرانه روانه شود. وزینب دنبال برادرش روانه شد . قدم به قدم ، دوش به دوش، تا به آنجا

که ایستاد.فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ

حسین را سیل کوفیان به سوی گودال برد. وسیل با خودش چه چیزها که نیاورده بود. 

تیر،نیزه،شمشیر،سنگ . کار زینب سخت شده بود .فاطمه پادرمیانی کرد خودش وارد گودال شد. 

زینب چشم هایش را بست و حسین بود و مادر بود و ...بوی عطر سیبی که در آغوش یاس شکفته باشد.

هنوز اشکهای وداع برادرش در خاطرش خشک نشده است که نامه برادر خرمن خیس خاطراتش را 

به آتش می کشد.بازهم زمان ظهور عشق مادری است در خواهر. راهی خراسان می شود. فاطمه

 معصومه و علی بن موسی الرضا، و باز داستان خواهر و برادر. بنی العباس بنی امیه نیست . نمی 

گذارند داستان زینب تکرار شود.در میانه راه برادران و برادرزادگانش شهید می شوند و خودش 

مسموم. به قم می آید. به عش آل الله. دختر پیامبر وارد شهر می شود. مردم قم مردم شام 

نیستند.نمی گذارند داستان زینب تکرار شود.آنچه از بامها می ریزد سنگ وخاکستر نیست گلهایی 

است که با اشک بر روضه زینب شکفته است و امروز نثار فاطمه معصومه می شود.

اهل قم خوب می دانند فاطمه نام گلی است که عمرش زیاد نیست، پس خوب قدرش را می دانند.

شاید دعای مادر بود که این خواهر به برادر نرسد تا رفتنش را تا باز آمدنش را تا به خود پیچیدنش را 

نبیند. مادر است دیگر دلش تاب نمی آورد.


پ ن:به مناسبت دهم ربیع الثانی سالروز شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

ساقی
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۴۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ نظر

وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ

 وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ*وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ(بقره6-195)

شب نهم بود که یک روز دیگر مهلت گرفت. حسین می خواهد قرآن بخواند.

چه کسی قرآن حسین را تفسیر کند؟ 

همه اهل قرآن ، همه حافظان و حاملان قرآن. چه صوت حزینی بلند است.

نغمه هایشان کندوی زنبورها را ماند که انبوه خرسان به طمعش آمده اند.

آفتاب روزنهم با همه ی شوقی که برای دیدن حسین و اصحابش دارد باید غروب کند.

این آخرین غروب است که او حسین را می بیند. لحظات آخر نگاه افتاب را ابرهای سیاه می دزدند.

خورشید غروب می کند....

شب دهم فرا رسیده این آخرین فرصت است . باید تفسیر این آیه را از ابا عبدالله بپرسم. 

بلند می شوم. بابی انت و امی یا ابا عبدالله . از خجالت سرم را بالا نمی آورم .

آیه قبل صحبت از جبران تعدی(جنگ)است با تعدی(جنگ) بعد اینجا سخن از انفاق می شود

 و احسان و در میانه انفاق و احسان چه معنی دارد سخن گفتن از به هلاکت نینداختن خود

با دستان خود!!! و بعد از اتمام حج سخن می گوید.

مولای من این آیات چه تفسیری دارد؟

تا سوالم پایان بپذیرد صدبار میمرم مگر می شود مقابل قرآن ، قرآن خواند؟

سرم را که بالا می آورم نگاه پر مهرش هزار جان دوباره می دهد مرا...

*

*

*

عباس از میانه جمع بلند می شود. اجازه می گیرد می خواهد مفسر قرآن حسین شود.

یک روز مهلت می خواهد.

عصر عاشورا کنار علقمه.

انفاق می کند. احسان می کند. و...قسمت دشوار آیه را تفسیر می کند.

وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ   * بی دست زمین می افتد. حجش تمام می شود.


شاید دو هفته ای در خدمتتان نباشم .

اگر نبودم. نایب الزیاره خواهم بود.

ساقی
۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ نظر

وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ

 قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ(38هود)

چقدر خوب می شود که تمام قرآن را با تو تفسیر کرد.

کم کم این روزها شنیده می شود صداهایی که بس است دیگر . چقدر گریه ،چقدر عزاداری

یک دهه، دو دهه ، بس است.

وطعنه ها وکنایه هایی که گوشهایمان به شنیدن هر ساله اش معتاد شده اندواگر محرمی

را بدون اینها به سر برند وفقط نوحه بشنوند و عزاداری خالص انگار محرمشان محرم نشده است.

اصلا انگار این زخم زبانها خودش بخشی از عزاداری است. بخشی از حسینی شدن است

 که ما از آن غافلیم.که اگر اهمیت اینها را درک می کردیم برایشان منبری و دستگاهی

 تدارک میدیدیم تا بیایند وخیلی شیک زخم زبان بزنند و ما حسینی تر شویم به مدد ایشان.

می فهمید چه می گویم یا باز روضه بخوانم؟

از زخم زبان ظهر عاشورای حسین که گفتند نماز تو ای حسین قبول نیست گرفته تا زینب و...

نماز حسین که خودش قبله است . روح نماز است. علت هستی است تا زینب که...بماند.

بگذارید بخندند به اشکهایمان.

روزی اشکهایمان سیلی خواهد شد و ماسوار بر کشتی نجات حسینیم.

و آن روزیست که پیوندها نیز کارساز نخواهد بود حتی اگر پیغمبر زاده باشید.

ندای إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ (هود46) را خواهید شنید.

و ما در آغوش حسینمان عند ربهم یرزقونیم.

ساقی
۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ نظر