سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

 أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ(179اعراف)


در یک مستند حیات وحش نشاﻥ می داد یک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ یک ﺳﺮﯼ ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍﺭﻭ ﺩﺍﺧﻞ یک ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند. 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ یک ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ یک ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻯ  ﻣﺮغ ها ﺭﻭ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ؛ 

ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻻﻥ می رود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺭﻭ می آورد؛ 

ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ یک ﺭوﺑﺎﺕ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻭﺭﺩﻥ ﺗﻮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﻭ مخفی اش ﮐﺮﺩند ﻭ ﺑﺎ یک ﻣﺎﯾﻌﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﺛﺮ ﺑﻮ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ، ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ.

 ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ همان ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ۷-۸ ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺎﻩ دیگه آمدن ﺳﺮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺍﻭﻝ ﻭ ﻫﺮﭼﯽ ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻣﺮﻏﻬﺎﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩند،

ﻫﺮ ﭼﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﻮ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ آن ۷-۸ ﺗﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺸﺘﻦ ﮐﺮﺩ.

ﺟﺎﻟﺒﯿﺶ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﻭﺭ می شدند ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿد!؟ 

محققین ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﺮغ ها ﺭﻭ ﺩﻳﺪ.

ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﺑﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮغ ها ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻧﺪاﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ.

ﺍﯾﻦ ﺗﯿﻢ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ آمدن ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ هماﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺗﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ و بوی مرغها را با اسپری پاک کردند. 

ﺭﻭﺑﺎﻫﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ دوباره ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻫﺮﭼﯽ ﮔﻮﺩﺍﻟﻬﺎ ﺭا ﮔﺸﺘﻦ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ.

ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩﺍﻭﻝ ﺭﻭ نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ماﻧﺪ، یک ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺮﺩﻩ...!

ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻻﺷﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺩند ﻭ ﮐﻠﯽ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻋﮑﺴﻬﺎ ﻭ آﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ نشاﻥ می دهد ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮاﻥ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﮎ ﻋﺼﺒﯽ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ...!!!


ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﺴﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ می کند ﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﺰند ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ....!!!

ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ....!!!

ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻌﻀﯽ ها ﻫﺴﺘﻨﺪ که  ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺯباﻥ می آورند ﺑﻌﺪ ﺟﺎلب اینکه ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﻭغ هاﺷﻮﻥ آﺷﮑﺎﺭ می شود ﺍﺻﻼً ﻭ ﺍﺑﺪﺍً ﻫﻢ ﺧﻢ ﺑﻪ آﺑﺮﻭ نمی آورند ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺎﮐﺘﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ...

ﭼﻘﺪﺭ زشت است ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺯﺵ ﺩﺭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺸﯽ ﺑﮕﯿﺮند!

ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ گرچه ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺎلبی ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺖ.!!

ساقی
۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ نظر

همیشه فکر می کردم قبل از سفر کربلا باید لیاقت پیدا کنم. چله ای بگیرم یا اعمال عبادی ویژه ای

را انجام دهم. برنامه محرم هر ساله هم همین بود. چله ی عاشورای وارده و...

وهمه اینها برای این بود که لایق شوم برای زیارت حضرت ارباب.

اما حساب امسال با سالهای قبل متفاوت بود، نه حال روحی سنوات گذشته را داشتم نه از آن چله ها

خبری بود. به قول خودم در اوج بی لیاقتی. ومگر می شود با این حال روحی خراب وقلبی که مشغول

شده به گناهان لایق زیارت شد!؟

سالهای قبل به پشتوانه عبادات شوق زیارت بود و امسال با این کسالت شرم حضور.

واما فوقع ما وقع  که خودش کلی حکایت دارد وبعد از عمری برای اولین بار عازم زیارت عتبات شدم.

و چه اتفاقاتی در سفر افتاد که همه اش لطف حضرت ارباب بود.

وچه آشکارا در این سفر دست حضرتش را دیدم و... بماند.

تازه فهمیدم این سفر را به عنایت دهند نه لیاقت. وچه لطفی بود که با پشتوانه آن ریاضات و چله ها

مشرف نشدم که اگر اینگونه می شد در خیال خودم می پنداشتم که عباداتم مرا لایق زیارت کرده

وحال اینکه کدام عبادت است که بتواند این عبد بی چیز رالایق کند برای زیارت آن مولایی که همه چیز است.

وقتی اولین بار بعد از عمری در مقابل ضریح ایستادم و بغض سی ساله ام نه فضای شکفتن داشت

در آن انبوه جمعیت ونه راهی برای بازگشت به سینه. در گلو مانده بود و راه نفس را بند آورده بود.

ومن در نفس نفس های زائرانت محروم مانده بودم از دم وبازدم. ونفسم بند آمده بود ،چشمهایم

خیره به ضریح، توان پلک زدن را هم نداشت.شاید نمی خواست در این دم آخری لحظه ای حتی

به قاعده یک پلک برهم زدن از تو غافل شود.

من بودم و نفس بند آمده در هوای تو که ناگهان ابو مخنف نوشت

وحسین چون باز شکاری سر رسید و زائرش را از انبوه زائران جدا کرد و...

بغضم شکفت،نفس بند آمده باز آمد ومن بودم تو...

این سفر به عنایت تو بود نه لیاقت من که همه زندگی ام به عنایت تو است نه لیاقت...

ساقی
۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۵:۱۶ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ نظر

وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ

 وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ*وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ(بقره6-195)

شب نهم بود که یک روز دیگر مهلت گرفت. حسین می خواهد قرآن بخواند.

چه کسی قرآن حسین را تفسیر کند؟ 

همه اهل قرآن ، همه حافظان و حاملان قرآن. چه صوت حزینی بلند است.

نغمه هایشان کندوی زنبورها را ماند که انبوه خرسان به طمعش آمده اند.

آفتاب روزنهم با همه ی شوقی که برای دیدن حسین و اصحابش دارد باید غروب کند.

این آخرین غروب است که او حسین را می بیند. لحظات آخر نگاه افتاب را ابرهای سیاه می دزدند.

خورشید غروب می کند....

شب دهم فرا رسیده این آخرین فرصت است . باید تفسیر این آیه را از ابا عبدالله بپرسم. 

بلند می شوم. بابی انت و امی یا ابا عبدالله . از خجالت سرم را بالا نمی آورم .

آیه قبل صحبت از جبران تعدی(جنگ)است با تعدی(جنگ) بعد اینجا سخن از انفاق می شود

 و احسان و در میانه انفاق و احسان چه معنی دارد سخن گفتن از به هلاکت نینداختن خود

با دستان خود!!! و بعد از اتمام حج سخن می گوید.

مولای من این آیات چه تفسیری دارد؟

تا سوالم پایان بپذیرد صدبار میمرم مگر می شود مقابل قرآن ، قرآن خواند؟

سرم را که بالا می آورم نگاه پر مهرش هزار جان دوباره می دهد مرا...

*

*

*

عباس از میانه جمع بلند می شود. اجازه می گیرد می خواهد مفسر قرآن حسین شود.

یک روز مهلت می خواهد.

عصر عاشورا کنار علقمه.

انفاق می کند. احسان می کند. و...قسمت دشوار آیه را تفسیر می کند.

وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ   * بی دست زمین می افتد. حجش تمام می شود.


شاید دو هفته ای در خدمتتان نباشم .

اگر نبودم. نایب الزیاره خواهم بود.

ساقی
۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ نظر