سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

بوی پیراهن...

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۵۸ ب.ظ
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ(یوسف12)

گرمای قم را در فصل تابستان هرکسی تاب نمی آورد. حالم رو به راه نبود و به ناچار با همه ی عشقی که به آفتاب قم داشتم راهی منطقه ای ییلاقی شدیم.
چقدر با قم متفاوت بود. گاهی خنکای هوایش تا مغز استخوان نفوذ می کرد.روزهایش به گردش و شبهایش به خنده می گذشت. درختان همه پر از میوه بودو نهرها پر آب.
آبش سرد بود. آب تنی های هر روزه به قول محلی ها جگر آدم را خنک می کرد. ومن هر روز جگرم خنک تر می شد از قبل. و حالا سرمای آب را در وجودم می توانستم حس کنم. حرارتی را که با خود همراه آورده بودم حالا به خنکایی مبدل شده بود که برای همه مطبوع بود حتی برای خودم که از سرما گریزان بوده ام.
نمیدانم چرا همیشه از سرما گریزان بودم و عاشق گرما.به این فکر می کردم که سرما آدم را یخ می کند و گرما می پزد و پختن بهتر از انجماد است.حتی وقتی با پیراهن مشکی در ظهر تابستان به حرم می رفتم حس خوبی داشتم . اما حالا همه می گویند باید تنت را از این همه گرما خنک کنی ومن دیگر از انجماد نمی ترسم، چشمهایم را می بندم و می پرم داخل آب .
تقریبا همه جا را گشته بودم جز باغ سیب غلام حسین. 
غلام حسین اولین کسی بود که در آبادی دیدم آدم شوخی بود خیلی اهل جمع نبود و ناگهان می رفت. بی خداحافظی! هر وقت مرا میدید می گفت یخ نکنی مومن من هم در جواب می گفتم نه هوا خوبه...!
پنج شنبه بود که غلام حسین صدا زد که آتیشمان به راه است بفرما چای و رفتم داخل باغ سیب.
باغش شبیه همه باغات منطقه بود و نبود.فقط سیب داشت آن هم سیب سرخ. محلی ها می گفتند او با درختانش حرف می زند و این را می شد به وضوح از لبخندی که در ختان به او می زدند و از آغوشی که شاخساران برای او گشوده بودند فهمید. هر در خت جوری شاخه گسترانده بود که انگار می خواهد او را در آغوش بکشد.چقدر در آن سرما باغش گرم بود.
چای را که خوردیم غلام حسین رفت دنبال اب و من ماندم یک باغ، سیب سرخ.
عطر سیب های سرخ مدهوش کننده بود. 
سیب سرخی که از درخت افتاد را برداشتم و بوییدم. چه بوی آشنایی بود بوی شب های جمعه بوی روضه بوی هیات. بوی یک سیب سرخ
کنار آتش بدنم شروع به لرزیدن کرد. کاروان به راه افتاده بود همه مهیا شده بودند و من اینجا...
اصلا من اینجا چه می کردم چر اینقدر ...؟
روز مرگی ها سردم کرده بود آب خنک مرا تا انجماد برده بود. و حالا آنانکه آتششان شعله ور تر است در پیش می روند و من در کنار این آتش می لرزم.



پ ن:و چون کاروان از مصر بیرون آمد یعقوب گفت: اگر مرا تخطئه نکنید من بوی یوسف را می‌شنوم.

نظرات  (۲۲)

سلام و درود بر شما ...
۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۲ پرستوی منتظر
چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم : ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
ان شاالله پیرو واقعی امام باشیم..
ان شاءالله پیرو راهشون باشیم
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۱۴ فرناز فرزان
التماس دعا
قابل تامل ....!
۲۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۲۱ ....جلیس العقل ....
ممنون خیلی قابل تأمل است
۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۰۴ پیام غدیر ...
ممنون
امیدوارم در این محرم بتونیم استفاده ی مفید کنیم کمی به معرفتمون اضافه بشه...
سلام علیکم مومن
التماس دعا داریم
عاقبتتون بخیر بحق حضرت ابوتراب
پاسخ:
سلام و رحمت الله علیکم
محتاج دعاییم

عاقبتتون ختم به شهادت بحق حضرت ارباب
خدایا توبه من فقط می خوام یه چیز خیلی بی ربط بگم
و اون اینکه خانم ها لذتی که شما گفتید رو نمتونن بچشن :/
پاسخ:
والا چند وقت پیش شمال بودم(جاتون خالی) لذتهایی رو می چشیدن که ما عمراااا

از زیر آب دختر می جوشید ما شرممون می شد بریم تو آب
شمال یک جا هست آقای ساقی
منم قشر خاص رو نگفتم
کلا گفتم همه خانم ها همه اونایی که هرگز نمتونن نسیم باد رو لابلای موهاشون حس کنن یا زیر مقنعه و چادر موهاشون خراب و شکننده می شه و میریزه
بعد همین آقایون تو فانتزیاشون موی فلان و بهمانش آرزوسته :/
دوچرخه موتور
پیاده روی شبانه
تو اصلا بگو دراز کشیدن رو پتو وقتی با خانواده میری پیک نیک
خیلی چیزها که شاید به نظر شما خنده دار و مسخره و پیش پا افتاده باشه ولی برای زن جماعت میشه قدغن!
مثلا من یک بار تو پارک با چادر خم شدم به کلونی مورچه نگاه کنم یهو گفتنم زشته زشته :/
پاسخ:
بستگی به نگاه داره

واقعا فکر می کنید همه آقایون اون فانتزیا رو میخوان؟

اینطور نیست
برای امثال ما شاید زیباترین فانتزیها همین حیا باشه که امثال شما دارید

موفق باشید
باشه قبول
سهم دوست داشتن های خود خانم چی میشه؟ راحتیش و آسایشش؟
پاسخ:
ان شاالله در بهترین مکانها به همه آرزوهاتون برسید
احسنت،خیلی توصیفات مطبوع و قشنگی بود
یه لحظه خودمو تو اون باغ سیب حس کردم:)
اگه توی دنیا طعم آسایش و راحتی رو چشیدیم باید به خودمون شک کنیم که مومنیم یا نه ...فرمودن که الدنیا سجن المومن ...
تا باشه ازین عطش و عشق و سوختن ها...
سلام دو روز پیش قم بودم نتنها گرمایش بلکه شلوغی و رانندگی افتضاح راننده ها حسابی کلافه ام کرد! به نظر من سرما شیرین تره تا گرما! هلاک شدن بهتره یا یخ زدن؟؟؟؟؟ من ترجیح میدم یخ بزنم ولی گرما و حرارت نبینم.
سلام اگر موافق تبادل لینک و دنبال کردن هستید اعلام بفرمایید
باغ حاج کمالی
پر از میوه های رنگارنگ
می گویند عمل قلب باز کرده
زنش می گفت باغ را همه تاراج می کنند الا خودمان
قلب آدم که باز بشود معلوم است که دیگر دنیا برایش ارزشی ندارد

یاد این افتادم

چرا می نشینیم و می گوییم جامانده ایم؟ واقعا چرا؟
موفق باشید
درود بر حضرت ساقی!
۱۵ مهر ۹۶ ، ۲۰:۴۳ مــ. مشرقی
ای جانم...
۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۴:۲۴ بسیج دانشجویی دانشگاه طبری بابل
صل الله علیک یا اباعبدالله

زمان بر امتحان من و تو می‌گردد تا ببیند که چون «صدای هل من ناصر» امام عشق برخیزد چه می‌کنیم...

گذر تک تک این ثانیه های عمرم

به قدیمی شدن نوکریت می ارزد
پاسخ:
ممنون از حضورتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی