آتش به اختیار
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُواْ وَجَهَدُواْ بِأَمْوَلِهِمْ
وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّدِقُونَ(15 حجرات)
این روزها صحبت ها پیرامون این اصطلاح نه چندان جدید رهبری عزیز (دامة براکاته) بالا گرفته است. لذا قصد این بنده این است اندکی پیرامون آن به سخن بنشینیم.
وقتی جنگی را به تو تحمیل می کنند نمی توانی نجنگی. باید آتش کنی در جنگ و الا آتش هایشان آتشت می زند. در جنگ تبادل آتش طبیعی است و جزء لاینفک آن است. پس بعید می دانم هیچ عاقلی با آتش در جنگ مخالف باشد.
و اما اینکه اختیارش به دست که باشد محل بحث است.
اختیار در مرام مسلمان معتقد، در مرام مسلمان علوی و حسینی در مرام مسلمان ولایی در مسیر شرع مقدس است. مسلمان اگر علوی باشد اختیارش می شود اختیار ولی.
اما خدا نکند روزی کسی که دم از اسلام می زند به دشمنش اعتماد کند و دوست را دشمن ببیند. لبخندش را کنار دشمنان بزند و دشنام ها را نثار دوستان کند. حرف دشمن مکار را ساده لوحانه بپذیرد و پند امام دانا را رد کند. آن وقت اگر کنار علی هم که باشد می شود عروسک دست معاویه. می شود مثل همانهایی که در صفین قرآن اموی را دیدند و بر قرآن ناطق علوی شوریدند. کلمات حق گفتند و اراده باطل کردند. از ولایت خدا و رسول و اولی الامر خارج شدند و در ولایت شیطان در آمدند. پای علی را به حکمیت کشیدند و در نهروان بر کوس جنگ کوبیدند.
همه آتش به اختیارند!حالا اگر این اختیار در دست خدا و و لیش باشد می شود امیر المومنین علیه السلام(ادامه مطلب را ببینید)و اگر این اختیار تحت ولایت شیطان باشد می شود ابن ملجم ملعون.
ای آنان که زبانتان علی علی می گوید و گوشتان به دهان معاویه است. بیدار شوید.
سخن آخر: اگر آن مفهومی را که ذهن های بیمار و قلوب خفته و ارواح خبیث شما از فرمان حضرت آقا برداشت کرده است. مومنان معتقد علوی نیز برداشت می کردند، امروز یکی از شما ها زنده نبود تا بر طبل تفرقه بزند و بر شیپور فتنه بدمد.
پ ن : التماس دعا در این ایام پر خیر و برکت.
رسول خدا(ص) از مردی اعرابی شتری به چهارصد درهم خریداری کرد. چون اعرابی پول را تحویل گرفت بانگ برآورد درهمها و شتر مال من است و پیامبر حقی بر من ندارد. اتفاقاً ابوبکر از راه میگذشت، پیامبر(ص) به ابوبکر فرمود: بین من و اعرابی قضاوت کن، ابوبکر گفت: اعرابی از شما گواه میخواهد. عمر نیز از راه گذشت و سخنان ابوبکر را تکرار کرد. در این موقع علی(ع) از دور نمایان شد، پیامبر(ص) به اعرابی فرمود: قبول داری این جوان بین ما قضاوت کند؟ گفت: بله! چون علی(ع) آمد اعرابی ادعای خود را اظهار کرد، امیرالمؤمنین به اعرابی گفت: شتر را به پیامبر تسلیم کن، اعرابی اعتنا نکرد تا اینکه آنحضرت سخن خود را سه مرتبه تکرار فرمود، ولی نتیجهای نداشت، در این هنگام حضرت علی(ع) اعرابی را با یک ضربت شمشیر دور کرد. و آنگاه خدمت پیامبر(ص) عرضه داشت: یا رسول الله! ما شما را در وحی تصدیق میکنیم چگونه ممکن است در چهارصد درهم تکذیب نماییم؟! و در خبری آمده است پیامبر(ص) به ابوبکر و عمر رو کرد و به آنها فرمود: این حکم خداست نه آنچه شما حکم کردید!
این روایت را جناب صدوق در امالی آورده. البته در من لایحضر و... هم هست.بنده اینجا با اندکی تصرف نقل کردم.
امالی شیح صدوق برگ ۱۶۴ / من لا یحضر الفقیه ج ۱ حدیث ۳۴۲۵)
ممنون تر از مستند کردن هات.
الهی همین امشب، وطن فروشان و خائنین به اسلام و انقلاب ببببمیرن.
( با لحن یه جهادی نویس خسته بخون ... )