سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیرالمومنین علیه السلام» ثبت شده است

لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ(21حشر)

 

 

صدای تکلم کلیم الله با خداوند را می شنید. آنجا که از خداوند عالمیان خواست تا او را ببینید.

 

وَ لَمَّا جَاءَ مُوسی لِمِیقَتِنَا وَ کلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَب أَرِنی أَنظرْ إِلَیْک قَالَ لَن تَرَانی وَ لَکِنِ انظرْ إِلی الْجَبَلِ فَإِنِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسوْف تَرَانی فَلَمَّا تجَلی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صعِقاً(143 اعراف)

 

و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: "پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!" گفت: "هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!" اما هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد; و موسى مدهوش به زمین افتاد.

 

با خود می گفت خدای موسی، خدای همه بشریت است باید تا ابدیت تاریخ تجلی کند.

 

پس قرآن را نازل فرمود: لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ(21حشر)

اگر این قرآن را بر کوهی فرو می فرستادیم حتما آن را از ترس خدا ذلیل و متواضع و شکافته می دیدی

 

آری این تجلی خداوند است.

فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ‌ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ‌؛(نهج البلاغه خطبه 147)

 پس خداوند سبحان برای مردم در کتابش قرآن بدون اینکه دیده شود تجلی کرد.

 

و این امیرالمومنین علیه السلام است که روح قرآن است.

و فرمود: لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ.(نهج البلاغه حکمت111)

کوه اگر مرا دوست بدارد، متلاشی می‌شود(پی در پی زمین می خورد).

 

و حالا وقت تجلی محبت علی است بر استوار ترین کوه عالم فاطمه.

علی باید تجلی کند تا روح قرآن شناخته شود. هرچه کوه استوار تر باشد شکوه تجلی بیشتر است.

 

فاطمه این جبل راسخ خلقت مهیا می شود تا تجلی گاه عشق علی شود.

 

کوچه شلوغ می شود و فاطمه پی در پی زمین می خورد. 

صورت، بازو، پهلو و...


آتش شعله ور می گردد. فاطمه در عشق علی جاودانه می گردد.


اهل مدینه ،این جماعت به خواب رفته با چشمهای بسته و قلبهای مهر شده به تماشا نشسته اند.


در آسمان غوغایی بر پا شده. از ملائک تا انبیا و اوصیای الهی همه بیهوش گشته اند.


و خداوند...

ساقی
۱۷ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۲۶ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۲ نظر

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُواْ وَجَهَدُواْ بِأَمْوَلِهِمْ 

وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّدِقُونَ(15 حجرات)


این روزها صحبت ها پیرامون این اصطلاح نه چندان جدید رهبری عزیز (دامة براکاته) بالا گرفته است. لذا قصد این بنده این است اندکی پیرامون آن به سخن بنشینیم.

وقتی جنگی را به تو تحمیل می کنند نمی توانی نجنگی. باید آتش کنی در جنگ و الا آتش هایشان آتشت می زند. در جنگ تبادل آتش طبیعی است و جزء لاینفک آن است. پس بعید می دانم هیچ عاقلی با آتش در جنگ مخالف باشد.

و اما اینکه اختیارش به دست که باشد محل بحث است.

اختیار در مرام مسلمان معتقد، در مرام مسلمان علوی و حسینی در مرام مسلمان ولایی در مسیر شرع مقدس است. مسلمان اگر علوی باشد اختیارش می شود اختیار ولی.

اما خدا نکند روزی کسی که دم از اسلام می زند به دشمنش اعتماد کند و دوست را دشمن ببیند. لبخندش را کنار دشمنان بزند و دشنام ها را نثار دوستان کند. حرف دشمن مکار را ساده لوحانه بپذیرد و پند امام دانا را رد کند. آن وقت اگر کنار علی هم که باشد می شود عروسک دست معاویه. می شود مثل همانهایی که در صفین قرآن اموی را دیدند و بر قرآن ناطق علوی شوریدند. کلمات حق گفتند و اراده باطل کردند. از ولایت خدا و رسول و اولی الامر خارج شدند و در ولایت شیطان در آمدند. پای علی را به حکمیت کشیدند و در نهروان بر کوس جنگ کوبیدند.

همه آتش به اختیارند!حالا اگر این اختیار در دست خدا و و لیش باشد می شود امیر المومنین علیه السلام(ادامه مطلب را ببینید)و اگر این اختیار تحت ولایت شیطان باشد می شود ابن ملجم ملعون.

ای آنان که زبانتان علی علی می گوید و گوشتان به دهان معاویه است. بیدار شوید.


سخن آخر: اگر آن مفهومی را که ذهن های بیمار و قلوب خفته و ارواح خبیث شما از فرمان حضرت آقا برداشت کرده است. مومنان معتقد علوی نیز برداشت می کردند، امروز یکی از شما ها زنده نبود تا بر طبل تفرقه بزند و بر شیپور فتنه بدمد.


پ ن : التماس دعا در این ایام پر خیر و برکت.

ساقی
۲۷ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۹ نظر

سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿۱معارج﴾


غبار سواری از دور نمایان بود وهمه منتظر بودند ببینند این سیاهی کیست که در این روشنای روز نزدیک می شود. هنوز روی خود را باز نکرده بود که سراغ رسول الله را گرفت. قبل از غبار از اسب فرو نشست وچه کسی می دانست غباری که از نعلین او بر می خیزد چگونه فرو خواهد نشست.

به رسول الله که رسید چونان موجی بود که تمام خشمش را به صخره ها می کوبد. فریاد برآورد این امر ، امر کیست؟ تو ما را به وحدانیت خدا خواندی اجابتت کردیم . به رسالت خودت دعوت نمودی پذیرفتیم. فرمان به حج و روزه و نماز دادی قبول کردیم، اما به اینها راضی نشدی و این پسر را بر ما منصوب نموده گفتی : من کنت مولاه فعلی مولاه حالا بگو بدانم این از ناحیه تو بوده یا خدایت!؟

فرمود:سوگند به آن خدایی که جز او معبودی نیست این امر جز از ناحیه ی او نیست.

حالا تمام نفرت بنی نضیر ،بنی قینقاع ،بنی قریظه و خیبر  را می شد در چهره نعمان بن حارث دید.

بازهم داستان علی و یهود و این بار این یهودی به ظاهر مسلمان آمده بود تا با پهلوان مرحب کش خیبر شکن اسلام از نای گوساله سامری به ستیزه برخیزد تا شاید هارون این قوم را زمین گیر جهالت مردمان سازد.

همه سر گرم تماشای معرکه اش شده بودند و او دستانش را به دعا بلند کرد. خدایا اگر این سخن حق است و از ناحیه توست سنگی از آسمان بر سر ما ببار. 

غباری را که او در شهر به پا کرده بود داشت بر اذهان مردم می نشست. باران رحمتی می بایست تا این غبار را فرونشاند. و این بار بارانی از جنس سجیل .رحمتی شد برای مردم وعذابی شد برای او

سنگی از آسمان فرود آمد و او را به درک واصل کرد.




پ ن:دهه ولایت برهمتون مبارک. ببخشید بابت تاخیر. امشب هم این مطلب کاملا اتفاقی و بدون قصد قبلی نوشته شد.


ساقی
۳۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۵ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۵ نظر