سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّى سَلْسَبِیلا

سلسبیل

سلسبیل در اصل چشمه ایست در بهشت که ان شاالله همه از آن خواهیم نوشید.اما اینجا مکانی است برای مرور یک آیه از قرآن با هم. هدف این است که باور کنیم این کتاب برای ما نازل شده و ما حق داریم در آن تدبر کنیم وآن را بفهمیم. قرآن مهجور است. از قرآن نترسیم وبا آن مانوس شویم.

ای رُخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل
سبز پوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل

آخرین مطالب

  • ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۹ 72ملت

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ  (بقره177)


حاج صالح رفیق قدیمی پدرم بود. از آن پیر مرد های مسجدی که نمی دانم تا به حال چند بار مفاتیح را دوره کرده بود.فقط اینقدری به یاد دارم که خودم دوبار برایش مفاتیح نو خریده بودم و مفاتیح کهنه اش را که وقف کرده بود به مسجد محل آورده بوودم.

حاج صالح مصداق تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا بود و سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ .

سالی چند بار عازم سفره عمره و عتبات می شد و هر بار آمدنش را از روی بنر های خیر مقدم پرشماری که بر روی در و دیوار همسایه ها می خورد می شد فهمید.یکبارش را که شمردم بالغ بر صد بنر به دیوار ها خورده بود.

دیشب که با حاجی و پدرم برای نماز به مسجد رفته بودیم. بین نماز مغرب وعشا زنی از آن سوی پرده رد شد و خود را به امام جماعت که برای سخنرانی بین دو نماز بلند شده بود رساند.

منظره عجیبی بود! جوان تر ها با کنجکاوی بیشتری حرکات زن را دنبال می کردند و مسن تر ها نگاهشان به واکنش روحانی محل بود. اما در این بین رخساره سرخ شده وچشمان از حدقه بیرون زده حاج صالح از همه تماشایی تر بود. زن گفت حرف دارم ،گله دارم ، درد دارم و...هرچه صدای زن بالا تر می رفت سر حاج صالح پایین تر می آمد. رنگ چهره زن پریده بود و و بر چهره حاجی نشسته بود.

حاج صالح چون آهن گداخته سرخ سرخ بود.

زن از شوهرش گفت که در تصادف کشته شده و از دو بچه یتیمی که برایش مانده و از کرایه عقب افتاده منزلش، از دین داری ، از ادعای مسلمانی و...

تا اینکه تیر آخرش را زد، تیری که قلب حاج صالح را نشانه رفته بود.

زن مستقیم به حاج صالح اشاره کرد و گفت این حاجی که کلی جلویش خم و راست می شوید برای چند ماه کرایه خانه حکم تخلیه منزل را گرفته و ما را آواره کرده که دیگر اشک امانش نداد.

آن شب گذشت و اهل محل خانه ای برای آن زن فراهم کردند و...

دیروز پسر خواهر حاجی برای کرایه منزل پدریمان آمده بود. می گفت چون ما سه فرزند داریم دایی جان خانه را کرایه نمی دهد.

حاج صالح هنوز صف اول جماعت می ایستد و هنوز هم مفاتیح را دوره می کند و هنوز هم ...


پ ن: گاهی برای خوب بودن تلاش زیادی لازم نیست.فقط کافیست بد نباشیم.

ساقی
۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۵ موافقین ۸ مخالفین ۲ ۲۷ نظر
 
قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلْءَاخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَٰدِقِینَ(94بقره)


هوا که گرگ و میش می شود خانه جای ماندن نیست . دل گیر می شود. فقط من اینطور 
نیستم، علی هم همینطور است. راستش را بخواهید تازه گیها دل گیر شده. از وقتی از گرگ و
میش هوا فقط زوزه ی گرگش به گوش ما می رسد. والا پیش تر ها خیلی هم خوب بود، همان 
وقتی که بابا از سر کار می آمد و با همان لباس های گرد وخاکی اش ما را بغل می کرد.
هرچه مامان داد می زد حسین لباسهایت را عوض کن ! بچه ها را خاکی کردی.
می گفت شیعه ابوتراب بایدم خاکی باشد بایدم بوی خاک بدهد و بعد می خواند 

وَیَقُولُٱلْکَافِرُ یَٰلَیْتَنِى کُنتُ تُرَٰبًۢا (کافران مى گویند اى کاش خاک بودیم !)


چادر کش دارم را سر کردم و از خانه بیرون زدم علی مشغول بازی بود.تکیه به تیر کنار خانه زدم ومشغول تماشای بازی علی بودم که دیدم علی گل خورد. اولش خنده ام گرفت که یک دفعه
پسر عصمت خانم هلش داد و گفت مفت خور وشروع کرد به فحش دادن. دست به یقه شدن 
و دعوا داشت بالا می گرفت که مادرم رسید و علی را جدا کرد.
من مات ومبهوت مانده بودم. بعد از پدرم بارها این زمزمه را از لب زنهای محل شنیده بودم
ولی به این وضوح کسی ما را مفت خور خطاب نکرده بود. انگار حرف های اهالی داشت برایم 
رمز گشایی می شد آن واژه های نا مفهومی که درک نمی کردم  حالا مفهوم شده بود.
حالا کنایه هایشان را می فهمیدم. یکی آدرس بنیاد شهید ازم می پرسید و یکی...
درب خانه را که بستم اشک های مادرم و علی که بهم آمیخته بود بغضم را ترکاند.
دویدم سوی اتاقی که قرآن بابا آنجا بود. هنوز صوت قرآنش را می شد شنید. هنوز حرفهایش
را یادم هست، وقتی مادرم از حرفهای زنانه یا تنگی معیشت یا...به تنگ می آمد می گفت بیا
بنشین ببین خدا چه می گوید. بعد چیزی می خواند و روبه قبله قرآن را باز می کرد، آیه بالا 
سمت راست را برایش می خواند. می گفت بیا این هم حرف خدا. مادرم آرام می شد.
بعد دوتایی می خندیدند. آن موقع ها خیلی متوجه نمی شدم ولی از خنده شان من هم
می خندیدم.
نمی دانستم پدرم چه دعایی می خواند فقط می دانستم می خواهم خدا با من صحبت کند
رو به قبله چند صلوات فرستادم و قرآن را گشودم .آیه اول سمت راستقُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ ٱلدَّارُ 
ٱلْءَاخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ ...(بگو: «اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید!»)
قبل از اینکه بخوانم صدای پدرم در فضا پیچید. رقیه! خواستم اشکهایم را پاک کنم تا واضح تر ببینم ،اما نه این تصویر در قاب اشکهایم وضوح بیشتری داشت.
خدای من! این ملکی بود که در لباس پدرم به زمین آمده بود یا پدرم بود که بسان ملائک از 
آسمان نزول یافته بود!
یک به یک آیات را خواندوبرایم تفسیر کرد.
(ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده‌اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد؛ و خداوند از ستمگران آگاه است95) (و آنها را حریص‌ترین مردم -حتی حریصتر از مشرکان- بر زندگی (این دنیا، و اندوختن ثروت) خواهی یافت؛ (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود!و...96)

آن شب آن قدر برایم خواند وگفت که آرام شدم. آرام آرام. مگر می شود دختر بابا باشی و
بابا به دیدنت بیاید و تو درد فراق در دامانش بگویی و آرام نشویی...



پ ن:این اندک بضاعتی بود از این بنده تقدیم به پیشگاه رفیع همه ی شهدای والا مقام مدافع
حرم و خانواده های صبورشان.

پ ن2: با اندکی تاخیر سالروز وفات معمار کبیر انقلاب و پیر و ورشد شهیدان را خدمت سروان 
تسلیت عرض میکنم وسالروز قیام خونین 15 خرداد را نیز گرامی میدارم.
ساقی
۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۰ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ نظر

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا(144بقره)


ریشه دشمنی یهود با اسلام قدیمی است. ان قدر قدیمی که حتی قبل از میلاد پیامبر نقشه 

قتل مادرش را کشیدند.

این همیشه نیرنگ بازان تاریخ این بار دستمایه جدیدی برای آزار پیامبر رحمت یافتند تا قبله مشترک

ادیان را که مایه وحدت بود چونان گرزی بر سر اسلام نو پا بکوبند.

و خداوند چهره اندوهگین پیامبرش را می دید که هر شب منتظر است تا از آسمان خبری تازه برسد

و او را از شر این یهود بهانه جو رها سازد.

و خداوند قلوب مومنین را متوجه مسجد الحرام نمود تا قلب رسول الله خشنود گردد.

ریشه دشمنی یهود با شیعه علی قدیمی است . آن قدر قدیمی که حتی قبل از رحلت پیامبر 

با شیعه علی مخالف بودند، آن قدر مخالف که سقیفه را بنا کردند و...

و این همیشه نیرنگ بازان تاریخ این بار دستمایه ای جدید یافته اند برای آزار امام رحمت، با 

گرز غیبت . وجودش وظهورش را که موجب وحدت ادیان می شود نشانه رفته اند.

و خداوند هرشب چهره اندوهگین آخرین حجتش را می بیند که رو به آسمان دارد و منتظر 

است تا از آسمان اذنی برسد و او بیاید و بشریت را از شر این شیاطین رهایی بخشد 

و انسان را به کمال انسانیت رهنمون گردد.

ولی اینبار خبر از زمین به آسمان خواهد رفت!!!

اینبار قبله را ما باید تغییر بدهیم!!!

قبله قلوبمان را باید از  زر و  زور  و  تزویر  برگردانیم و به عبودیت الله در آییم.

وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَکُمْ شَطْرَهُ


پ ن: این عید با سعادت بر همه شما مبارک. ان شا الله که از زمینه سازان ظهور حضرتش باشیم.

ساقی
۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ نظر